مروارید یازدهم و دوازدهم
سلام بر دختر سیزده ماهه ام عزیزم دیشب تا صبح چندین بار از خواب بیدار میشدی و گریه ... امروز ظهر خیلی ناآروم بودی، گریه و بی تابی می کردی . دستمو تو دهانت بردم و لثتو چک کردم. دیدم دندون های بالا سمت راست و چپتم دارن از لاکشون سر درمیارن. ای بابا، هول ورشون داشته همشون باهم میخوان دربیان. و اما یه خبر خوب، غروب با بابایی رفتیم آتلیه, عکس های قشنگتو گرفتیم. عکسات عالی شده بود. یکی بهتر از دیگری. شش تا شاسی کوچک برا هدیه سفارشداده بودیم. دوتا چاپی برا آلبومت. یک شاسی بزرگ با لباس قاجار برا خونمون.لیوان و سی دی آماده نبود به محض گرفتن عکساشو تو وبلاگ میزارم. بعدش رفتیم عکسباران عکسهای شمالتو دادیم برا چاپ ...